نوروز سال یک🌸
عید واقعنی تموم شد ، مصطفی جان من همین الان رفت اهواز و دلم از رفتنش گرفته خیلی سعی کردم دم رفتنش گریه نکنم و گریه هامو بزارم برای بعد از اینکه رفت ..... پارسال بعد از عید بود که برای اولین بار رفتیم بیرون ، اولین باری که حرفای عاشقانه ی قلب مهربون شو بهم گفت ، اولین باری که از دوست داشتن برام گفت و موقع برگشتن گفت شما بیا اینطرف وایسا و خودش سمت ماشینا وایساد...کنار آب رفتیم سمت امامزاده رودبند، چه روز شیرین و پر استرسی بود و چقدر دلم میخاد یکبار دیگه به اون روزا برگردم.....یه شاخه گل کادو پیچ شده بهم داد ، اون روزای اول آشنایی مون زیاد گل میخرید یادش بخیر الانا دیگه نه دلم برا گل های کادو پیچ شده ش تنگ ش...